سلول فاقد دستشویی نوشته ای از: آتنا فرقداني










سلول فاقد دستشویی
نوشته ای از: آتنا فرقداني
به دلیل انتشار ویدیویی که از ضرب و شتم خود توسط زندانبانان سخن گفته بودم و پس از تبعید به زندان قرچک و انتقال دوباره به بند 2 الف سپاه پاسداران، در سلول های انفرادی، سه ماه شرایط سخت و ناگواری بر من تحمیل شد. یکی از این شرایط ناگوار تحمیلی که به نوعی شکنجه ی سفید محسوب می شد این بود که در سلولی قرار داده شدم که دستشویی در آن موجود نبود و باید کاغذی را از زیر درب سلول بیرون قرار می دادیم تا زندانبانان از دوربین دیده و سپس با چشم بند به خارج سلول منتقل شده و به دستشویی می رفتیم.
گاهی اوقات زمان بسیار طولانی می گذشت و زندانبانان نمی آمدند و مجبور می شدم روی شکم بخوابم و یا به صورت چهار زانو نشسته و خودم را جمع می کردم و به زمین می فشردم تا مقداری از درد شکم بکاهم. هرگاه درب سلول را می کوبیدم تا به دستشویی بروم از سوی زندانبانان مورد توهین و تحقیر قرار می گرفتم و می گفتند از ساعت 23:00تا 8 صبح برای رفتن به دستشویی اجازه ی خروج از سلول را ندارید.
اعتصاب غذا و عدم رسیدگی های پزشکی پس از شکستن آن به تکرر ادرار منجر شده بود و باعث گردید تا 26 روز تمام را شب ها به روی شکم خوابیده و از درد به خود می پیچیدم. با وجود آنکه بارها به این موضوع معترض شده بودم متاسفانه ترتیب اثری داده نشد؛ تا اینکه شب 26 نتوانستم تحمل کنم و در یکی از پتوهای سربازی داخل سلول ادرار کردم. صبح زود درب سلول را کوبیدم و یکی از زندانبانان آمد و پتو را به سمتش پرتاب کردم و بر سر او فریاد کشیدم: " شما بویی از انسانیت نبردید و..." او تنها نیشخندی نثارم کرد و درب سلول را بست.
چند ساعت بعد به سلولی که دستشویی در آن موجود بود؛ منتقل شدم که در آن سلول هم بوی تند فاضلاب می پیچید و سردرد و حالت تهوع را به همراه داشت. پس از گذشت دو سال و اندی از روزهای انفرادی، هنوز با کابوس های شبانه ام دست و پنجه نرم می کنم.
گاهی به پشت بام می روم و با فکر کردن به داشتن خانواده و دوستان مهربانی که در کنار خود دارم؛ آرامشی عمیق سراسر وجودم را می گیرد و هر غروب را با "لبخندی"به امید طلوع صبح روز بعد به نظاره می نشینم...

@Freedomessenger

Comments

Popular posts from this blog

ترانه‌ای از دلنیا رزازی(دڵنیا رەزازی)وفیلمی بسیار تکاندهنده از لحظه وقوع زلزله کرمانشاه

بسیار زیباست دنیا را از یک زاویه ی دیگر ببینیم!!!