گرامی باد خاطره مجاهد شهید سید مجتبی آقامیری
سید مجتبی آقامیری در سال 43 در اهواز بهدنیا آمد. از همان سنین کودکی مجبور
بود برای تأمین مخارج زندگی، در کنار تحصیل کار کند. در طول تابستان
بهسختی کار میکرد تا مجبور به ترک تحصیل نشود. در جریان همین کارهای
طاقتفرسا بود که سه انگشت دست خود را از دست داد.
مجتبی فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را از سال 56 شروع کرد. در تظاهرات علیه دیکتاتوری سلطنتی فعالآنه شرکت داشت. همواره میگفت: «مگر نه اینکه مبارزه با خون بهثمر میرسد. پس در این مسیر جان ناچیز من چه ارزشی میتواند داشته باشد».
او پس از پیروزی انقلاب، بهگمان خود برای حفاظت از دستآوردهای انقلاب، وارد سپاه پاسداران شد اما هنوز بیش از سه ماه از ورودش به این ارگان نمیگذشت که در شهریور 58 با پیبردن به ماهیت ضدمردمی این ارگان منفور، آنجا را ترک کرده و در انجمن جوانان مسلمان حنیف ـ هوادار مجاهدین به فعالیت پرداخت.
مجتبی در جریان انتخابات ریاستجمهوری که برادر مجاهد مسعود رجوی بهعنوان کاندیدای مجاهدین معرفی شده بود، با تمام قوا به فعالیت پرداخت.
در جریان این فعالیتها بارها با چماقداران ارتجاع درگیر شد. یکبار بهشدت در اثر ضربههای کاتر مجروح شد و بدنش زخمهای عمیقی برداشت که تا هنگام شهادت اثرش بر بدن او باقی بود.
مجتبی در 31 خرداد سال 60 دستگیر شد و پس از تحمل شکنجههای فراوان در روز 10تیر همان سال به سپاه مرکزی منتقل شد. در آنجا دژخیمان از مجتبی و سه تن دیگر از مجاهدین خواستند که اماننامه بنویسند، اما او و یاران قهرمانش دست رد به سینه دژخیمان زدند و بر پیمان خود برای رهایی خلق قهرمان ایران پای فشردند. دژخیمان خمینی که با این مقاومت قهرمانانه مواجه شدند، بلافاصله این مجاهدین اسیر را به جوخه اعدام سپردند.
یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد
وصیتنامه
بهنام خدا
و بهنام خلق قهرمان ایران
سلام بر تمام خواهران و برادران مجاهدم، و درود بر تمام انقلابیونی که در تاریکی درخشیدند و علیه ظلم و استثمار قیام کردند و با پیکارشان راه تکامل را هموار کردند و سرود رهایی سر دادند.
اللهم انصر المجاهدین وانصرهم نصراً عزیزا. انهم فتیه یجاهدون فی سبیلک
بار خدایا! یاری کن مجاهدین را نصرتی پرقدرت و قوی زیرا آنان جوانانی هستند که در راه تو جهاد میکنند. عدهیی از ایشان پیمان خود را مردانه وفا کرده و شهید شدند و عدهیی دیگر منتظر شهادتند و هیچ تغییری در عزم آهنین آنها راه نمییابد.
من با آگاهی و شناخت کامل به طرف این سازمان آمدهام. هدف و آرمانهای من هدف و آرمانهای سازمان است. من از هیچ کوششی در راه رساندن خطوط سازمان به تودهها دریغ نمیکنم و تا آخرین قطره خونم را در راه بهثمررسیدن اهداف و آرمانهای سازمان میدهم. هدف ما از مبارزه با توجه به سوره نسا آیه 74 برای پابرهنهها و کسانی است که در جامعه مورد ستم قرار میگیرند و استثمار میشوند و از آنها بهرهکشی میکنند.
ما به بالندهترین نیروهای جامعه متکی هستیم. هدف ما از مبارزه، پیادهکردن جامعه ایدآل و بیطبقه توحیدی است و این رسالت نسل ماست هر روز که میگذرد مبارزه پیچیدهتر و شرایط سختتر میشود. باید سختیها و دشواریها را تحمل کرد. کسی که این دشواریها و مشقتها را تحمل میکند؛ به هدف و پیروزی نهایی خواهد رسید. هر قطره خونم ستاره سرخی است بر روی پرچم انقلاب. اگر جان سپردم، شما راه را ادامه دهید و مقاومت کنید. مقاومت کنید چون کوه استوار و محکم. امیدوارم که با بکار بستن رهنمودهای سازمان مجاهدین خلق ایران و شهدای بهخونخفته آن این رهروان اسلام راستین و انقلابی در راه بهثمر رسیدن آرمانهای خدایی ـخلقی لحظهیی از پای ننشینیم.
پیش بهسوی جامعه بیطبقه توحیدی
12فروردین 60 ـ سید مجتبی آقامیری
مجتبی فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را از سال 56 شروع کرد. در تظاهرات علیه دیکتاتوری سلطنتی فعالآنه شرکت داشت. همواره میگفت: «مگر نه اینکه مبارزه با خون بهثمر میرسد. پس در این مسیر جان ناچیز من چه ارزشی میتواند داشته باشد».
او پس از پیروزی انقلاب، بهگمان خود برای حفاظت از دستآوردهای انقلاب، وارد سپاه پاسداران شد اما هنوز بیش از سه ماه از ورودش به این ارگان نمیگذشت که در شهریور 58 با پیبردن به ماهیت ضدمردمی این ارگان منفور، آنجا را ترک کرده و در انجمن جوانان مسلمان حنیف ـ هوادار مجاهدین به فعالیت پرداخت.
مجتبی در جریان انتخابات ریاستجمهوری که برادر مجاهد مسعود رجوی بهعنوان کاندیدای مجاهدین معرفی شده بود، با تمام قوا به فعالیت پرداخت.
در جریان این فعالیتها بارها با چماقداران ارتجاع درگیر شد. یکبار بهشدت در اثر ضربههای کاتر مجروح شد و بدنش زخمهای عمیقی برداشت که تا هنگام شهادت اثرش بر بدن او باقی بود.
مجتبی در 31 خرداد سال 60 دستگیر شد و پس از تحمل شکنجههای فراوان در روز 10تیر همان سال به سپاه مرکزی منتقل شد. در آنجا دژخیمان از مجتبی و سه تن دیگر از مجاهدین خواستند که اماننامه بنویسند، اما او و یاران قهرمانش دست رد به سینه دژخیمان زدند و بر پیمان خود برای رهایی خلق قهرمان ایران پای فشردند. دژخیمان خمینی که با این مقاومت قهرمانانه مواجه شدند، بلافاصله این مجاهدین اسیر را به جوخه اعدام سپردند.
یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد
وصیتنامه
بهنام خدا
و بهنام خلق قهرمان ایران
سلام بر تمام خواهران و برادران مجاهدم، و درود بر تمام انقلابیونی که در تاریکی درخشیدند و علیه ظلم و استثمار قیام کردند و با پیکارشان راه تکامل را هموار کردند و سرود رهایی سر دادند.
اللهم انصر المجاهدین وانصرهم نصراً عزیزا. انهم فتیه یجاهدون فی سبیلک
بار خدایا! یاری کن مجاهدین را نصرتی پرقدرت و قوی زیرا آنان جوانانی هستند که در راه تو جهاد میکنند. عدهیی از ایشان پیمان خود را مردانه وفا کرده و شهید شدند و عدهیی دیگر منتظر شهادتند و هیچ تغییری در عزم آهنین آنها راه نمییابد.
من با آگاهی و شناخت کامل به طرف این سازمان آمدهام. هدف و آرمانهای من هدف و آرمانهای سازمان است. من از هیچ کوششی در راه رساندن خطوط سازمان به تودهها دریغ نمیکنم و تا آخرین قطره خونم را در راه بهثمررسیدن اهداف و آرمانهای سازمان میدهم. هدف ما از مبارزه با توجه به سوره نسا آیه 74 برای پابرهنهها و کسانی است که در جامعه مورد ستم قرار میگیرند و استثمار میشوند و از آنها بهرهکشی میکنند.
ما به بالندهترین نیروهای جامعه متکی هستیم. هدف ما از مبارزه، پیادهکردن جامعه ایدآل و بیطبقه توحیدی است و این رسالت نسل ماست هر روز که میگذرد مبارزه پیچیدهتر و شرایط سختتر میشود. باید سختیها و دشواریها را تحمل کرد. کسی که این دشواریها و مشقتها را تحمل میکند؛ به هدف و پیروزی نهایی خواهد رسید. هر قطره خونم ستاره سرخی است بر روی پرچم انقلاب. اگر جان سپردم، شما راه را ادامه دهید و مقاومت کنید. مقاومت کنید چون کوه استوار و محکم. امیدوارم که با بکار بستن رهنمودهای سازمان مجاهدین خلق ایران و شهدای بهخونخفته آن این رهروان اسلام راستین و انقلابی در راه بهثمر رسیدن آرمانهای خدایی ـخلقی لحظهیی از پای ننشینیم.
پیش بهسوی جامعه بیطبقه توحیدی
12فروردین 60 ـ سید مجتبی آقامیری
Comments
Post a Comment